درک مفاهیم انتزاعی از 7 سالگی شروع می شود و در 18 سالگی کامل می شود که همین جا بگویم که درک انتزاعی ما بزرگسالان در حد بسیار پایین است. علت این که ادبیات را خوب نمی فهمیم این است که درک انتزاعی ما پایین است. وقتی درک انتزاعی پایین باشد زبان سمبلیک را درک نخواهیم کرد و به همین دلیل ما با ادبیات میانه ی خوبی نداریم چون ادبیات ما سمبلیک است. و ما اصلاً ذهن سمبل شناسی ندارم.
ما فقط چیزهایی را می شناسیم که می بینیم مثلاً وقتی می گوییم رستم فکر می کنیم که رستم حتماً باید پهلوان باشد و وقتی می گوییم رستم مظهر قدرت است، اصلاً برایمان بی معنی می شود. چون درک انتزاعی خیلی پایینی داریم و توان درک زبان سمبلیک را نداریم و سمبل ها را نیز نمی شناسیم.
بچه های زیر 7 سال درک انتزاعی ندارند بنابراین وقتی با کودک گفتگو می کنیم باید راجع به عینیتی که
وجود دارد، کاری که در حال حاضر کرده نه چند روز پیش، چیزی ساخته و …. راجع به همان صحبت کنیم ولی ما می نشینیم با بچه هایمان راجع به علوم صحبت می کنیم، پیدایش باران و منشأ ابر و غیره و دائم توضیح می دهیم و بچه هم که هیچ چیزی دم دستش نیست که لمس کند تا درکش کند.
بهترین کار برای این که درک انتزاعی کودک بالا برود این است که در رشد او دخالت نکنیم و کاری به کار کودک نداشته باشیم و اجازه بدهیم که طبیعت و نظام آفرینش کار خودش را انجام دهد.
وقتی برای زیر 6 سال سراغ یاد دادن مفاهیم می رویم در حقیقت این نظم را برهم زده ایم که در مبحث شناخت مفصل صحبت خواهیم کرد. اما الآن بدانید که با کودک راجع به حسی که دارد، کاری کرده چه منفی چه مثبت و راجع به چیزهایی که برای او ملموس است و حضور دارد، صحبت کنیم نه در مورد مواردی که در گذشته اتفاق افتاده یا در آینده اتفاق خواهد افتاد. در لحظه باشید چون بچه ها در لحظه ی اکنون زندگی می کنند. (ادامه دارد…)
چرا در اسلام، ارزش عمل به نیت آن است و قبولی عمل به قصد قربت و اخلاص وابسته است؛؟
پاسخ : در کارهای دنیوی نیز ارزش کارها، به نیت آنها بستگی دارد. به این مثالها توجه کنید:
جراح و چاقوکش هر دو شکم پاره میکنند، اما کار جراح، خدمت است و کار چاقوکش جنایت.
همین جراح میتواند برای پول کار کند و میتواند برای نجات یک انسان کار کند، هر کدام از این هدفها نیز ارزش مخصوص به خود دارد.
مثالی دیگر:
یک لیوان آب را به سه نفر عرضه میکنیم؛ یکی نمیخورد، چون میل ندارد، دیگری نمیخورد چون قهر کرده است، سومی نمیخورد و میگوید: نفر چهارم از من تشنه تر است، آب را به او بدهید! این سه نفر، در ننوشیدن آب یکسانند ولی به خاطر آن که هدفهای آنها متفاوت است، ارزش کارشان نیز تفاوت دارد.
در اسکناسها نخی است که نشانه اصالت اسکناس و وسیله جدایی اسکناس اصلی از قلابی است، در عبادات نیز باید ریسمانی محکم میان بنده و خدا باشد که همان قصد قربت و اخلاص است. اگر آن نخ نباشد یا پاره شود، رابطه انسان با خدا قطع و عمل مقبول نیست
.
جالب است بدانید که حتی در متون خارجی و ترجمه شده، کلمه ی سنتی «نفس» به کاربرده شده. گاهی خود و خودبرتر هم به کار می رود ولی عزت نفس و اعتماد به نفس خیلی رایج است که معنی آن در متون مدرن و سنتی، دقیقاً یکی است. نفس یعنی همین شکل مخروط (4 وجه؛ انسان، نباتی- حیوانی- انسانی یا ذهن- الهی) مجموع این مراتب نفس را تشکیل می دهند و این نفس هم عزت دارد و هم باید به آن اعتماد کرد. نفس عزیز است چون متصل به اصل و اصول و … است. در متون ترجمه شده عبارت حرمت نفس را استفاده می کنند.
ما در مبحث احترام به جسم بسیار بر روی مفاهیم حرمت و حریم صحبت کردیم. نفس هم مثل جسم حرمت دارد. عزت نفس از نظام ارزش های ما می آید از ایمان ما می آید و از اعتقادات ما می آید. عزت نفس از بالا می آید اگر ما به سمت بالا نباشیم و مسیر زندگی مان به سمت بالا نباشد، سقوط خواهیم کرد و نشانه ی آن حال بدی است که داریم.
تمام ادیان، ادبیات، متون سنتی و قدیم و الهی و دینی سرشار از تقابل عزت و ذلت هستند. تمام ادیان آمدند که بگویند «تو حق انتخاب داری» عزت را انتخاب می کنی یا ذلت را؟ در قرآن فراوان کلمه ی عزت در مقابل ذلت آمده است؛ ببینید و عبرت بگیرید که چه کسانی به عزت رسیدند و چه کسانی به ذلت رسیدند. تمام دیوان شعرای ما هم همین طور است.
شاهنامه سرشار از تقابل عزت و ذلت به زبان سمبلیک است. داستان زال سپید رو و رستم حکایت از این موضوع دارد. مدتی است که روی این داستان کار می کنم دیدم که همانطور که می دانیم زال کاملاً سپید رو است و این اصلاً تصادفی نیست چون زال مظهر نور و حقیقت است و سام که نور و حقیقت را نمی خواسته، زال را تبعید می کند به کوه دماوند. و سیمرغ و فرشتگان از او مراقبت می کنند. از زال رستم به وجود می آید که مظهر قدرت است چون پدرش مظهر نور و حقیقت است.
اسفندیار مظهر تکبر و خودشیفتگی است چون خودش را رویین تن می داند و نمی داند که نقطه ی ضعفش چشمش است. دقیقاً مثل مکتب انسان گرایی که در حال حاضر وجود دارد و دقیقاً موضوع دیدن و دیده شدن در این داستان وجود دارد. سهراب مظهر احساسات بدون تعقل است و عدم هماهنگی عقل و احساس کاملاً در سهراب جلوه گر است. پس حتی در ادبیات ما هم این تقابل عزت و ذلت و این که تو حق انتخاب داری به وضوح دیده می شود. (ادامه دارد…)
#اعتماد_بنفس {قسمت4}
[مباحث کودک متعادل]
استعداد به همه داده شده و هیچ تفاوتی در استعدادها بین انسان ها نیست، پس چرا این قدر ابراز عجز و ناتوانی می کنید. همه ی ما انسان ها استعداد همه کاری داریم، محیط رشدمان مناسب نبوده، بلد نیستیم، یاد می گیریم انجام می دهیم؛ بله می توانیم یاد بگیریم. اگر فرصت نداریم دلیل نمی شود که خودمان را ناتوان بدانیم. ناتوانی برمی گردد به عزت نفس و اعتماد به نفس پایین. بچه ها خودشان به ما می گویند که «من می توانم ولی بلد نیستم» اما ما اصرار داریم که نخیر نمی توانی.
پس دقت کنید و ببینید که کجا داریم پایه های عزت نفس را در کودک سست می کنیم. دنبال مقصر نیستیم شما هم نگردید، خودمان را هم سرزنش نکنیم، این مسئله از یک سالگی کودک شروع می شود، برای من، شما و برای همه ی ما این مسئله وجود داشته ولی بعضی بچه ها به خصوص در روستاها از سه یا چهار سالگی فرصت دارند که در باغ و مزرعه و….. خودشان را پیدا کنند ولی بچه های آپارتمان محکوم به این هستند که زیر ذره بین مادر و پدر باشند.
ذره بین تو دستمان گرفتیم و مرتب در حال دیدن ناتوانایی های کودک هستیم. حالا اگر کودک پافشاری کند به او برچسب سرتق و پررو می زنیم، از رو نمی ره، خیره است، کم نمیاره و …. کودک براساس نظام خلقت و آفرینش عمل می کند این ما هستیم که منحرفش می کنیم.
پس عزت نفس از دل ارزش ها و اصول بیرون می آید. حال برپایه ی این ارزش ها من چه وضعیتی دارم؟ آیا عزت دارم یا ذلت دارم؟ عزت از عزّ می آید به معنای ارجمندی، گرانمایه ای، جلال، شکوه. ذلت از ذل می آید به معنای حقارت، بی ارزشی و پستی. در مقابل عز می گوییم عزت، عزیز و در مقابل ذل می گوییم ذلت، ذلیل.
چه قدر به بچه ها می گوییم؛ “ذلیل شده؟” چه قدر می شنویم که؛ “ذلیل بشی الهی” ولی هیچ وقت نمی گوییم الهی عزیز بشی یا عزیز شده، برو که انشاء… عزیز بشی؛ نمی گوییم عزیز مرده می گوییم ذلیل مرده…. (ادامه دارد…)
#اعتماد_بنفس {قسمت3}
[مباحث کودک متعادل]
زیر بنای شخصیت، اعتماد به نفس و عزت نفس است. اعتماد به نفس در حوزه ی مهارت ها است. اعتماد به نفس یعنی دیدن توانایی ها و اعتماد به توانایی ها. عزت نفس در حوزه ی ارزش ها است، یعنی دیدن منزلت، مقام و جایگاه انسان در هستی.
بحث زن بودن و مادر بودن را به یاد دارید؟ گفتیم مادر بودن یک منزلت است و زن بودن یک مهارت است؛ مادر بودن در حیطه ی عزت نفس و منزلت است و از ارزش ها می آید. در حالی که بچه داشتن از مهارت ها است و در حیطه ی اعتماد به نفس است.
اعتماد به نفس و عزت نفس مکمل یکدیگر اند. اصل عزت نفس است نه اعتماد به نفس. من در اول مبحث سه تا سوال کردم و شما در جواب هر سه سوال جواب دادید” نمی توانم” .
نمی توانم یعنی ناتوان هستم و این نشان دهنده ی عزت نفس پایین و هم اعتماد به نفس پایین است. و نشان دهنده ی پایین بودن عزت نفس و اعتماد به نفس کل جامعه ی خانم های ایرانی است. شما اقرار به ناتوانی کردید. من می توانستم 50 تا سوال دیگر از شما کنم که جوابش نمی توانم می بود.
از این که این قدر ناتوان هستید احساس حقارت نمی کنید؟ یکی از حاضرین: خوب دلیل نداره که ما همه ی مهارت ها را یاد بگیریم. پاسخ: من اصلاً صحبت این را نکردم که چه مهارت هایی دارید؟ من سوال کردم که توانایی دارید، می توانید، شما هم گفتید نه ! یعنی القاء ناتوانی. این درست همان کاری است که با بچه هایمان می کنیم."عزیزم بذار زمین، نمیتونی!!” سوال من برای همین لحظه ی حال است و جواب هر سه سوال من باید این باشد:"بله من می توانم” با قدرت همین الآن.
از من بپرسید، که جراحی قلب می توانی انجام بدهی؟ جواب می دهم که بله می توانم خیلی هم با قدرت می گویم. بله می توانم، خوب طبیعتاً می گویید پس انجام بده، خیلی ساده است جواب می دهم “بلد نیستم” .
بلد نبودن چه ربطی به نتوانستن دارد؟ مگر کسی که جراحی قلب می کند با شما متفاوت است؟ مگر به جای دو دست و دو پا و دو چشم، چهار چشم و دست و پا باید داشته باشد؟ تونایی چه ربطی به بلد بودن دارد؟ این همان موضوعی است که من به آن می گویم بحران مفاهیم. همه چیز را با هم قاطی می کنیم. ما بلد نبودن را با ناتوان بودن یک جا می بینیم. در نتیجه وقتی که کودکمان بلد نیست به او القاء ناتوانی می کنیم. من می توانم همه ی این کارها را که گفتم حتی بالاترش هم را انجام بدم. (ادامه دارد…)
#اعتماد_بنفس {قسمت 2}
[مباحث کودک متعادل]
شخصیت از سه عامل تشکیل می شود: 1- فردیت یا خود 2- تصور از خود یا خودپنداره 3- انتظار از خود یا خود ایده آل. که مجموعه ی این سه عامل، “رفتار” را می سازند. اگر تصور از خود و انتظار از خود واقعی باشد، شخصیت واقعی خواهد بود. و اگر تصور و انتظار از خود واقعی نباشد، شخصیت غیر واقعی و نامتعادل خواهد بود. گفتیم شخصیت واقعی یعنی شخصیت مطلوب؛ به معنی آن شخصیتی که ما طلب می کنیم و آن را می خواهیم؛ و شخصیت نامطلوب آن شخصیتی است که ما آن را نمی خواهیم.
در مورد دیدن و دیده شدن قبلا صحبت کردیم. این که کودک در محیط خانه چگونه دیده می شود و کودک چه چیزهایی را می بیند. پس دوتا مسئله است یکی این که کودک توسط والدینش چگونه دیده می شود، که مفصل راجع به آن صحبت کردیم و بررسی کردیم که با نگاه و تفکر مثبت می بیند یا با نگاه و تفکر منفی و نگاه به منفی های کودک است یا به مثبت های کودک. و دوم این که کودک چه چیزهایی می بیند، در محیط زندگی چشمان کودک ما چه چیزهایی می بیند؟ رفتار والدین با هم و رفتار والدین با کودک و نظام ارزش های خانواده ..
به یک نکته دوباره اشاره می کنم که تمام این مباحث را کلی نگاه کنید و تمرین کنید، ما چون مجبور هستیم که جلسه به جلسه راجع به این موضوع ها صحبت کنیم آن ها را جزء به جزء کرده ایم ولی شما این مطالب را به صورت کلی بررسی کنید. چون کودک یک مجموعه است یعنی وقتی می خواهید روی موضوع شخصیت کار کنید نمی توانید فقط صرف روی موضوع دیدن تمرکز کنید بلکه احترام به جسم، اقتدار، امنیت، خشونت و غیره را همه با هم ببینید و بررسی کنید و مدنظر داشته باشید و تمرین کنید.
ابتدا چند سوءال از شما می پرسم. آیا شما قادر به هدایت جت بوئینگ 747 هستید؟ آیا قادر به جراحی قلب باز هستید؟ آیا شما می توانید یک کتاب فلسفه ی ژاپنی را به فارسی ترجمه کنید؟ سه تا سوال از شما کردم سه تا جواب “نه نمی توانم” از شما گرفتم. در این مبحث با این جواب ها خیلی کار داریم.
حال می رویم سر اصل مطلب، یک مفهوم دیگر شخصیت، رشد اجتماعی و اعتماد به نفس و عزت نفس است. در این مبحث می خواهیم اعتماد به نفس و عزت نفس را تمرین کنیم. پس وقتی می گوییم شخصیت مطلوب یعنی کسی که اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی دارد. و وقتی می گوییم شخصیت نامطلوب یعنی کسی که اعتماد به نفس و عزت نفس پایین یا متزلزلی دارد. این دو عبارت خیلی برای شما آشناست و تقریباً با هر مادری صحبت می کنم گله دارد که اعتماد به نفس فرزندم پایین است و می خواهم که بالا برود. اولین جلسه کودک آرزوها را به یاد دارید؟ بیشترین ویژگی هایی که شمردید بیشتر روی اعتماد به نفس تأکید داشتید و کمتر کسی به ویژگی های عزت نفس اصرار می کند. (ادامه دارد…)
اعتماد_بنفس {قسمت 1}
[مباحث کودک متعادل، استاد سلطانی]
داستانی کوتاه وپرمعنا»
(مشغول کردن شمامردم)
می گویند:وقتی چند نفردزد شب به درخانه ای آمدند،بعدازآن که چیزها رابیرون بردند،بیچاره صاحب منزل بیدارشدوآنهارادنبال کرد.یکی ازآن دزدهای زرنگ که اثاثیه رابه دوش گرفته بود،رد شدویکی دیگرجلوصاحب خانه ایستاد تا نگذاردصاحب خانه به دزد واثاثیه برسد.
سرراهش ایستادبه عنوان این که من رهگذرهستم تا صاحب خانه به اورسید،پرسید:کجا می خواهیدبروید؟چه چیزهایی برده اند؟راه دنبال کردنش چنین وچنان است ومن هم کمک می کنم. توازاین راه برو،من هم ازآن راه حتما پیداش می کنیم .
خیلی معطلش کرد.صاحب خانه دوید دنبال دزدولی پیداش نکرد.بعد متوجه شد چه کلاهی سرش رفته است.فهمید دزد حقیقی همان بود که بیچاره اش کرد،سرگرم ومشغولش کرد،برای اینکه وقت بگذرد ومال ازکفش برود.
{تمام سرگرمی هایی که امروزبرای شما مردم درست کرده اند،داستان این دزد است تاشما مشغول بشوید وبه هدف نرسید}
داستانهای اخلاقی وقرآنی آیت الله دستغیب(ره)
آخرین نظرات